يک روز يک نفر بود که براي من خيلي شبيه به تو بود و رفت


در آخرين نوشته ام، برايش نوشتم :


" يادم آمد به تو به من گفتي از اين عشق حذر کن


لحظه اي چند بر اين آب نظر کن


آب، آينه ي عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است


باش فردا که دلت با دگران است


تا فراموش کني چندي ازين شهر سفر کن "


برايش نوشتم و ساعت ها گريستم به ياد تمام آنچه که ميان ما بود، بياد تمام آن زيباترين لحظه هايي که در کنارش آرام گرفتم و به ياد تمام دل چرکين شدنهايي که ارزششان خيلي کمتر از پيوند ميان ما بود


و پس از رفتنش اين من بودم که رها شده در مرداب تنهايي، آنقدر دست و پا زده بودم که ديگر رمقي در دستانم نمانده بود


تا که تو آمدي و برايم ناجي شدي دستان خسته ام را نيروي دوباره بخشيدي در سخت ترين لحظه ها، سنگ صبور بودنت جان بي رمق مرا، نيرويي دوباره مي بخشيد و تسکين دل رنجور من بود


هم مسير من


دست مرا رها نکن در اين جاده سخت و ناهموار بدون تو حتي مي ترسم تا يک قدم بردارم


خودخواهي است اگر حالا که داري مسيرت را به سوي جاده ي خوشبختي تغيير مي دهي هر چيزي بر زبان آورم تا مانعت شوم اما مي گويم : راهمان را جدا نکن


بدان که نمي توانم يک بار يکديگر بار تنهايي را بر شانه هايم حمل کن بدان که بدون تو، اين بار در اقيانوس تنهايي رها مي شوم و در هيچ کس ديگر توان نجات من نيست


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

asuacze ˙·٠•●معجزه قرآن و ادعیه ●•٠·˙ برنامه نویسی اندروید آموزش حرفه و فن ليس گپ افرو | لاس چت اسپايس | ليس چت | افروچت ليز ادبی زلال ها دوربین های دیجیتال Michele